دیشب مرغ دلم هوای دوکوهه کرده بود،
و به گذشته های دور پرواز کرد.
به آنروزها که طنین الله اکبر
شلمچه را میلرزاند
بیشتر از صدای خمپاره و دوشکا
و پیشانی بند ما سرخ بود
و همانند رنگ سبز
نشان از دلهای آرام
و ضمائری آرام
اما عزمهائی راسخ بود.
در خواب همرزم شهیدم را دیدم
با همان لباسی که کفنش شد
با همان لبخندی که با موج انفجار خشکید
با همان پیشانی بند قرمز
و چپیه ای که سبز شده بود
و از سبزی بهشت سخنها گفت
و از بهشتی های سبز گفت.
درد دلهایم را گوش کرد
گفتم کی میرسم
گفت نگران نباش
گفتم صبرم لبریز است
گفت ایوب باش
گفتم راه دشوار است
گفت حق یارت است
گفتم یارانم
گفت سبزند و بیشمار
گفتم فریب خوردگان
گفت دعایشان کن
و به گذشته های دور پرواز کرد.
به آنروزها که طنین الله اکبر
شلمچه را میلرزاند
بیشتر از صدای خمپاره و دوشکا
و پیشانی بند ما سرخ بود
و همانند رنگ سبز
نشان از دلهای آرام
و ضمائری آرام
اما عزمهائی راسخ بود.
در خواب همرزم شهیدم را دیدم
با همان لباسی که کفنش شد
با همان لبخندی که با موج انفجار خشکید
با همان پیشانی بند قرمز
و چپیه ای که سبز شده بود
و از سبزی بهشت سخنها گفت
و از بهشتی های سبز گفت.
درد دلهایم را گوش کرد
گفتم کی میرسم
گفت نگران نباش
گفتم صبرم لبریز است
گفت ایوب باش
گفتم راه دشوار است
گفت حق یارت است
گفتم یارانم
گفت سبزند و بیشمار
گفتم فریب خوردگان
گفت دعایشان کن
برو گمشو داری بیشتر از کوپنت زر می زنی
پاسخحذف