در جواب یک دوست بلاگری که با ادبیات زیبایش و با احساسات از هر آنچه که در وطن عزیزمان گذشته در این چند صباح حمایت میکرد نوشتم:
خیلی قشنگ مینویسی و پر احساس هم هستی. اما گوئی که توانائی سوال از باورهای خود را نداری. همه چیز را حل شده فرض نموده ای و به ذهنت هیچ اجازه سوال نمیدهی الا از کسانی که فرضیاتت را به سوال ببرند. جوانی پرشور هستی. به عنوان برادر بزرگترت بسیجی شلمچه و مهران نصیحتت میکنم پس خواهشا به دل نگیر که از قلبی خالص بر میآید و امیدوارم که به قلبت بنشیند. مواظب باش که از احساساتت استفاده نکنند همانگونه که همیشه از احساسات جوانها استفاده شده است. یادت باشد که معصومین ۱۴ نفر بیش نبودند و نخواهند بود. یادت باشد که شیطان فقیه و مکلا و سبز و قرمز نمیشناسد. اینروزها روزهای سختی است. آنقدر بازار تهمت رونق دارد که این برادرت مجبور است با هزار لطایف با تو سخن بگوید به جای اینکه صریح و روراست. چرا که میدانم فیلتر سانسور از خودت قویتر از آنست که تا آخر سخن مرا بخوانی بدون اینکه مرا یا فریب خورده سبز بدانی و یا با مارک طلحه و زبیر ذهن خود را از اجازه اندیشیدن محروم کنی. این همان خطائی است که سازمان منافقین را به قهقرای کمپ اشرف برد. اشتباه نکن. شباهتها همیشه به صورت عکسی که از بنی صدر و میرحسین انداختی نیست. شباهتها عمیقتر از دست تکان دادنهاست. چه بسا فقیهی بالا مرتبه رجوی شود و با دانه های تسبیج دستور و فتوای تجاوز و قتل را بدهد. آنگاه است که برای او فتوای خفه کردن حقیقت هم به همان آب خوردن و بدون درنگ خواهد بود. من نمیگویم کی رای آورده و کی نیاورده و به چه کسی تجاوز شده و یا نشده. شما فقط به تلاشی که صداو سیما در عوض کردن حقایق کرده از عدم پیگیری قتل ندا و نسبت دادن آن به هر کس و ناکسی به جز پیگیری اصل ماجزا، تا برنامه ساختگی ترانه موسوی که خود حجه الاسلام شاهمرادی در نامه خود اذعان به ساختگی بودن برنامه ۲۰:۳۰ کرد و تا تمامی تلاشهای گسترده ای که به اسم اعترافات (من البته تعجب میکنم که شما چگونه آنها را راحت و بدون سوالی باور میفرمائید - همان فیلترهای سانسور از خود کارشان را خوب داردن میکنند) بر علیه انقلاب به اصطلاح مخملی انجام میشود. آیا تا به حال از خود این سوال را کرده ای که در یک نظام آزاد چگونه میتوان انقلاب مخملی راه انداخت؟ انقلاب مخملی یعنی چه؟ انقلاب مخملی یعنی پیروزی از طریق عوض کردن افکار عمومی و برنده شدن در انتخابات! اگر واقعا یک اتفاق چنینی در ایران ممکن بوده است؟ اگر بوده کیست که بگوید عمده مردم محکوما به عدم اشتباه! مگرولی فقیه چیزی جز رای مردم را میخواهد؟ مگر روشنگریهای دولت ما کافی نبوده که به زور سانسور و نظامی باید جلوی یک انقلاب مخملی را گرفت. آیا تا به حال از خود پرسیده ای که چگونه است که دولتی با این همه امکانات و صدا و سیما و ... از زیر سوال رفتن اینهمه واهمه دارد و دست به دستگیری هر کس میزند؟
میدانم که دم گرم من ممکن است در آهن سرد تو اثر نگذارد اما به عنوان یک بسیجی دلسوخته وظیفه خود میدانستم که حجت را تمام کنم. میدانم که روزی خواهی نشست و خواهی گفت عجب حرفهائی زد اون برادر بسیجی ما. امیدوارم که آنروز ایران ما آنقدر آزاد و رها و زیبا باشد که ما همگی به راحتی و دور از هر غوغائی با هم تبادل نظری سازنده و دوستانه بکنیم. البته اگر خدا عمر دهت.
خیلی قشنگ مینویسی و پر احساس هم هستی. اما گوئی که توانائی سوال از باورهای خود را نداری. همه چیز را حل شده فرض نموده ای و به ذهنت هیچ اجازه سوال نمیدهی الا از کسانی که فرضیاتت را به سوال ببرند. جوانی پرشور هستی. به عنوان برادر بزرگترت بسیجی شلمچه و مهران نصیحتت میکنم پس خواهشا به دل نگیر که از قلبی خالص بر میآید و امیدوارم که به قلبت بنشیند. مواظب باش که از احساساتت استفاده نکنند همانگونه که همیشه از احساسات جوانها استفاده شده است. یادت باشد که معصومین ۱۴ نفر بیش نبودند و نخواهند بود. یادت باشد که شیطان فقیه و مکلا و سبز و قرمز نمیشناسد. اینروزها روزهای سختی است. آنقدر بازار تهمت رونق دارد که این برادرت مجبور است با هزار لطایف با تو سخن بگوید به جای اینکه صریح و روراست. چرا که میدانم فیلتر سانسور از خودت قویتر از آنست که تا آخر سخن مرا بخوانی بدون اینکه مرا یا فریب خورده سبز بدانی و یا با مارک طلحه و زبیر ذهن خود را از اجازه اندیشیدن محروم کنی. این همان خطائی است که سازمان منافقین را به قهقرای کمپ اشرف برد. اشتباه نکن. شباهتها همیشه به صورت عکسی که از بنی صدر و میرحسین انداختی نیست. شباهتها عمیقتر از دست تکان دادنهاست. چه بسا فقیهی بالا مرتبه رجوی شود و با دانه های تسبیج دستور و فتوای تجاوز و قتل را بدهد. آنگاه است که برای او فتوای خفه کردن حقیقت هم به همان آب خوردن و بدون درنگ خواهد بود. من نمیگویم کی رای آورده و کی نیاورده و به چه کسی تجاوز شده و یا نشده. شما فقط به تلاشی که صداو سیما در عوض کردن حقایق کرده از عدم پیگیری قتل ندا و نسبت دادن آن به هر کس و ناکسی به جز پیگیری اصل ماجزا، تا برنامه ساختگی ترانه موسوی که خود حجه الاسلام شاهمرادی در نامه خود اذعان به ساختگی بودن برنامه ۲۰:۳۰ کرد و تا تمامی تلاشهای گسترده ای که به اسم اعترافات (من البته تعجب میکنم که شما چگونه آنها را راحت و بدون سوالی باور میفرمائید - همان فیلترهای سانسور از خود کارشان را خوب داردن میکنند) بر علیه انقلاب به اصطلاح مخملی انجام میشود. آیا تا به حال از خود این سوال را کرده ای که در یک نظام آزاد چگونه میتوان انقلاب مخملی راه انداخت؟ انقلاب مخملی یعنی چه؟ انقلاب مخملی یعنی پیروزی از طریق عوض کردن افکار عمومی و برنده شدن در انتخابات! اگر واقعا یک اتفاق چنینی در ایران ممکن بوده است؟ اگر بوده کیست که بگوید عمده مردم محکوما به عدم اشتباه! مگرولی فقیه چیزی جز رای مردم را میخواهد؟ مگر روشنگریهای دولت ما کافی نبوده که به زور سانسور و نظامی باید جلوی یک انقلاب مخملی را گرفت. آیا تا به حال از خود پرسیده ای که چگونه است که دولتی با این همه امکانات و صدا و سیما و ... از زیر سوال رفتن اینهمه واهمه دارد و دست به دستگیری هر کس میزند؟
میدانم که دم گرم من ممکن است در آهن سرد تو اثر نگذارد اما به عنوان یک بسیجی دلسوخته وظیفه خود میدانستم که حجت را تمام کنم. میدانم که روزی خواهی نشست و خواهی گفت عجب حرفهائی زد اون برادر بسیجی ما. امیدوارم که آنروز ایران ما آنقدر آزاد و رها و زیبا باشد که ما همگی به راحتی و دور از هر غوغائی با هم تبادل نظری سازنده و دوستانه بکنیم. البته اگر خدا عمر دهت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر