عبدالله عراقی کنار آخوند حاضر اول بی تفاوت از سخنان مرد می گذرد ، اما کم کم که می بیند خطاب آن پدر ، خودش است ، جواب می دهد:
پدر: پسرم را کشته اند ، بعد هرچه می گویم کسی جواب نمی دهد. مدام تهدیدم می کنند و اراذل را سراغم می فرستند. امنیت جانی ندارم ، اگر کشته بشم ، مسولش آقای عراقیه . ۴۰ درصد جانبازم ، ۲۸ تو سپاه خدمت کردم اما اینها دارن از یه قاتل حمایت می کنن. درد من اینه ، چرا تو سپاه پاسداران از قاتل حمایت کنن ، و رسما به آدم توهین کنند. ایشان به من می گه غلط کردی پیگیری کردی ، هر غلطی دلت می خواد بکن …
سرتیپ عبدالله عراقی : تو برو شکایتت رو بکن … تو مجلسش هم باهات میایم ، برو شکایتت رو بکن. طرف اولاد پیغمبره ،
پدر:چی اولاد پیغمبره ، قاتله
سرتیپ عبدالله عراقی : مرد بودی رضایت می دادی .
پدر: چرا رضایت بدم بچه ام رو کشته
سرتیپ عبدالله عراقی : عزت خودت می رفت بالا
پدر: بچه خودت بود رضایت می دادی ؟ چه توقع بیخودی ؟ من برای خدا انقلاب کردم ، من حکم خدا رو اجرا کردم ، برای چی می گی رضایت بده
سرتیپ عبدالله عراقی : چی می گی
پدر: تو برای چی به من می گی اگر مرد بودی رضایت می دادی ؟ تو مرد نیستی !
سرتیپ عبدالله عراقی بلند می شود و پدر مستاصل را می زند.
یاد آوری میشود که سرتیپ عراقی فرمانده لشگر حضرت رسول (ص) یعنی در جایگاه شهید همت نشسته است. اما هیهات او که نماد اخلاق بود کجا و سرتیب عراقی کجا.
kossss naney harchi iraqi zade hast
پاسخحذف